عرفان عرفان ، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

عرفان پسر کوچولوی مامان وبابا

بدون عنوان

                          سلام صبح بخير سفري تفريحي - علمي به اتفاق مامان و بابام به استان گيلان و مازندران داشتم كه خيلي خوش گذشت . به منطقه سياهكل - ديلمان - آبشار لونك - رستم آباد رشت - تالش  - تله كابين نمك آبرود و كنار دريا رفتيم كه خيلي خوش گذشت . براي همين تعدادي عكس از اين سفر براتون مي ذارم و بقيه رو سري بعد   ...
30 شهريور 1392

بدون عنوان

سلام به دوستاي خوبم ، روزه هاي كله گنجشكي تون قبول باشه و نمازهايي كه پشت سر بابا و مامان هايتون مي خونيد هم قبول باشه . ديشب خونه باباجون و مامان جون دعوت افطار بوديم و به اندازه كافي خوش گذشت . امروز هم دو تا عكس خوشكلم را براي ديدن شما مي ذارم انشاءاله كه خوشتون بياد و نظرتون را بدين خوشحال مي شم .     ...
9 مرداد 1392

بدون عنوان

سلام صبح بخير چند عكس كه هفته گذشته با، بابا و مامانم به ساحل بندرگز رفته بودم را براي دوستان عزيزم مي ذارم ...
23 تير 1392

بدون عنوان

سلام صبح بخير . فكر كنم اين چند روزي كه گذشت روزهاي سختي براي همه ما بود از يك طرف مامان جون رو براي عمل پا به تهران بردند و پريروز هم من تب شديدي كردم و مامان و بابام منو پيش دكتر بردند و امپولي هم به من دكتر داد كه به علت اصرار من اونو نزدند اما شب تب من بيشتر شد و صبح براي زدن آمپول رفتم البته نه با دل خود بلكه با زور و كلك ، اما بدليل تب شديد آمپول را نزدند  تا اينكه غروب دو مرتبه منو دكتر بردند و دكتر دستور داد آمپول را بايد بزنم و مامان و بابام به هر كلكي شد اين آمپول را زدند و منم از اين فرصت استفاده و كيف كلاس قرآنم را خريد كردم صبح امروز تب من كم شد خدا را شكر .
28 خرداد 1392

بدون عنوان

سلام دو عكس كه بابام در روز 14 خرداد از جنگل ميان روستاق گرفته بود را براي دوستان عزيزم مي ذارم .   ...
19 خرداد 1392

بدون عنوان

سلام خبر جدیدی که برام اتفاق افتاده ، 9 خرداد دخترعموی دومم به نام ثمین خانم به دنبا اومد . برای همین چند روزی که دوست دارم و می گم به مامان و بابام که منم داداش می خوام دیشب هم به دیدنش رفتیم سپس خونه امیررضا رفتیم که حالش بد بود حیوونکی خیلی لاغر شده بود . انشاء الله که زودتر خوب بشه (آمین ) .البته یادم رفت 14 خرداد هم به اتفاق باباجون و مامان جون و دائی علی  و پچه هاش به جنگل رفتیم و در سال 92 ، تنم را به آب زدم یعنی شنا کردم . ...
16 خرداد 1392

بدون عنوان

سلام . ديشب مامانم بمدت دو روز به تهران رفت و من اجباراً خونه مامان جون موندم  . چند تا عكس از خودم براي مشتاقان ديدنم مي فرستم انشاءاله كه از ديدنشون خوشتون بياد و نظرات خودتون را برام بنويسيد . ...
5 خرداد 1392